امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Presuming

    prɪˈzumɪŋ prɪˈzjuːmɪŋ
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • صفت تفضیلی:

      more presuming

    • صفت عالی:

      most presuming

    معنی و نمونه‌جمله‌ها

    adjective
    قدیمی گستاخ (شخص)، گستاخانه (رفتار و غیره)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    خرید اشتراک فست دیکشنری
    - Presuming remarks made him upset.
    - اظهارات گستاخانه او را ناراحت کرد.
    - The presuming salesman thought he could manipulate me into buying his product.
    - فروشنده‌ی گستاخ فکر کرد که می‌تواند من را برای خرید محصولش فریب دهد.
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد presuming

    1. adjective rude and disrespectful
      Synonyms:
      rude impertinent impudent insolent cheeky sassy saucy fresh smart bold forward pert brash brazen familiar pushy arrogant presumptuous overconfident nervy uppity assuming assumptive malapert audacious boldfaced brassy flip smart-alecky snippy snippety uppish wise contumelious
    1. verb take upon oneself; act presumptuously, without permission
      Synonyms:
      assuming supposing guessing believing considering reckoning gathering reasoning speculating surmising deducing anticipating venturing daring conjecturing presupposing postulating positing premising imposing infringing
      Antonyms:
      disbelieving
    1. verb dare; take the liberty
      Synonyms:
      using abusing exploiting imposing
      Antonyms:
      abstaining
    1. verb to have the courage to put forward, as an idea, especially when rebuff or criticism is likely
      Synonyms:
      daring hazarding venturing pretending

    ارجاع به لغت presuming

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «presuming» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/presuming

    لغات نزدیک presuming

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    دودگیر دور از جاده دور از مد نظر دور افتاده کردن دور زدن یک مانع دور سر گردانی دور لگام دوران انتقاد دوران زوال دوران کیهان دوران خدمت نظام دوربین فیلمبرداری ویدیو و تلویزیون دورفتاده دورنما مانند دوره فروشی کردن دورگه شدگی دورین دوزندگی کردن دوست خواهروار دوطرفگی