معنی printed به فارسی

جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.

ˈprɪnt̬ɪd ˈprɪntɪd

آخرین به‌روزرسانی: ۱۲ آذر ۱۴۰۲

سوم‌شخص مفرد:
prints
وجه وصفی حال:
printing

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective

چاپی، چاپ‌شده، مطبوع، به چاپ رسیده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

- printed and electronic media

- رسانه‌های چاپی و الکترونیکی

- printed papers

- کاغذهای چاپ‌شده

- printed publications

- نشریات چاپی

- printed form

- فرم به چاپ رسیده

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد printed

verb Reproduce by printing

Synonyms: published, written, typeset, impressed, composed, typed, stamped, disseminated, pictured, reprinted, filmed, engraved, issued, copied

Antonyms: written, inscribed, talked
verb To make an impression

Synonyms: indented, imprinted, impressed
adjective

Synonyms: engraved, stamped, lithographed, multilithed, Xeroxed (trademark), printed by offset, printed by photo-offset, silkscreened

لغات هم‌خانواده printed

noun
print, printer, printing
adjective
printed, printable
verb - transitive
print

ارجاع به لغت printed

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

معنی لغت «printed» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/printed

لغات نزدیک printed

پیشنهاد بهبود معانی

اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

حاشاپذیر حرف ربط همپایه حرق حرکت کردن با زحمت حرکت کردن باخشونت حساب شدنی حشیشه البرق حفظ کردن از حرارت حق الامتیاز نفت حق به جانب کردن حقیرشماری حلقاویز کردن حلقه پیستون حمام کردن حمله متقابل حوزه فرعی حکم اتهام حکم تملک موقت حکم کردن از پیش حکمت ارسطو حیران کردن حیفا حیوان ابرش حیوانی کردن حلقه زینتی حس باصره حرکت کردن با تکان های تند و ناگهانی