امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Pristine

    ˈprɪstiːn ˈprɪstiːn
    آخرین به‌روزرسانی:

    معنی و نمونه‌جمله‌ها

    adjective
    پیشین، اولی، طبیعی و دست‌نخورده، تر‌وتازه

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    همگام سازی در فست دیکشنری
    - pristine beauty
    - زیبایی بی‌خدشه
    - A layer of pristine snow covered the ground.
    - برف تازه و دست‌نخورده‌ای زمین را پوشانده بود.
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد pristine

    1. adjective clean, pure; primeval
      Synonyms: earliest, early, first, immaculate, intact, natural, original, primal, purified, refined, sanitary, snowy, spotless, stainless, sterile, sterilized, taintless, unadulterated, uncorrupted, undebased, unpolluted, unsoiled, unspotted, unstained, unsullied, untainted, untarnished, untouched, virginal, wholesome

    ارجاع به لغت pristine

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «pristine» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/pristine

    لغات نزدیک pristine

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    حاشاپذیر حرف ربط همپایه حرق حرکت کردن با زحمت حرکت کردن باخشونت حساب شدنی حشیشه البرق حفظ کردن از حرارت حق الامتیاز نفت حق به جانب کردن حقیرشماری حلقاویز کردن حلقه پیستون حمام کردن حمله متقابل حوزه فرعی حکم اتهام حکم تملک موقت حکم کردن از پیش حکمت ارسطو حیران کردن حیفا حیوان ابرش حیوانی کردن حلقه زینتی حس باصره حرکت کردن با تکان های تند و ناگهانی