امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Propagate

ˈprɑːpəɡeɪt ˈprɒpəɡeɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    propagated
  • شکل سوم:

    propagated
  • سوم‌شخص مفرد:

    propagates
  • وجه وصفی حال:

    propagating

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive adverb
گستردن، (به‌وسیله‌ی تولید مثل) تکثیر کردن، زیاد کردن، پروردن، قلمه زدن، منتشرکردن، انتشار دادن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
verb - transitive adverb
پخش کردن، پخش شدن، رواج دادن
- to propagate a special breed of horses
- نژاد ویژه‌ای از اسب را تکثیر کردن
- Rabbits propagate rapidly.
- خرگوش به‌ سرعت زاد و ولد می‌کند.
- Some plants could not propagate themselves in the new surrounding.
- برخی گیاهان نتوانستند خود را در محیط جدید تکثیر کنند.
- to propagate the Koran throughout the world
- قرآن را در سرتاسر جهان پخش کردن
- the vast areas in which the culture of ancient Iran had been propagated
- سرزمین‌های گسترده‌ای که در آن فرهنگ ایران باستان پراکنده شده بود
- Radio waves were propagated over long distances.
- امواج رادیویی را در فواصل زیاد فرا رسانی کردند.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد propagate

  1. verb breed, reproduce
    Synonyms: bear, beget, engender, father, fecundate, fertilize, generate, grow, impregnate, increase, inseminate, make pregnant, mother, multiply, originate, procreate, produce, proliferate, raise, sire
    Antonyms: destroy, kill
  2. verb spread, make known
    Synonyms: broadcast, circulate, develop, diffuse, disperse, disseminate, distribute, proclaim, promulgate, publicize, publish, radiate, scatter, strew, transmit
    Antonyms: conceal, hide

ارجاع به لغت propagate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «propagate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/propagate

لغات نزدیک propagate

پیشنهاد بهبود معانی