امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Prowess

ˈpraʊɪs ˈpraʊɪs ˈpraʊɪs
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable formal
مهارت، زبردستی، تخصص، خبرگی، چیره‌دستی، توانمندی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- Her prowess in mathematics earned her a scholarship to a prestigious university.
- توانمندی او در ریاضیات باعث شد تا بورسیه‌ی تحصیلی یک دانشگاه معتبر را دریافت کند.
- The detective's investigative prowess enabled him to solve the complex murder case.
- مهارت تحقیقاتی کارآگاه او را قادر ساخت تا پرونده‌ی پیچیده‌ی قتل را حل کند.
noun uncountable
دلاوری، شجاعت، سلحشوری
- She demonstrated her skill and prowess in hand-to-hand combat during training exercises.
- او مهارت و دلاوری خود را در نبرد تن‌به‌تن در طول تمرینات آموزشی نشان داد.
- His prowess on the battlefield earned him numerous medals for military valor.
- شجاعت او در میدان نبرد، مدال‌های متعددی را برای اهمیت نظامی به ارمغان آورد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد prowess

  1. noun ability, skill
    Synonyms: accomplishment, address, adeptness, adroitness, aptitude, attainment, command, deftness, dexterity, excellence, expertise, expertness, facility, genius, mastery, readiness, sleight, talent
    Antonyms: inability, weakness
  2. noun bravery
    Synonyms: backbone, boldness, courage, daring, dauntlessness, fearlessness, gallantry, grit, guts, heart, heroism, intrepidity, mettle, moxie, nerve, pluck, right stuff, spunk, starch, stomach, stuff, true grit, valiance, valiancy, valor, valorousness, what it takes
    Antonyms: cowardice, weakness

ارجاع به لغت prowess

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «prowess» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/prowess

لغات نزدیک prowess

پیشنهاد بهبود معانی