امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Reconciliation

ˌrekənsɪliˈeɪʃn ˌrekənsɪliˈeɪʃn
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable uncountable
اصلاح، آشتی، سازش، توافق، مصالحه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- After tumultuous discussions, their reconciliation brought peace to the family.
- پس‌از بحث‌های پرسروصدا، آشتی آن‌ها باعث آرامش خانواده شد.
- Reconciliation between the rival factions was essential for community harmony.
- توافق بین جناح‌های رقیب برای هماهنگی جامعه ضروری بود.
noun uncountable
آشتی‌کنان، مسالمت
- Achieving reconciliation required open dialogue and mutual respect.
- رسیدن به مسالمت مستلزم گفت‌وگوی آزاد و احترام متقابل بود.
- Her journey toward reconciliation helped heal old wounds.
- تجربه‌ی او برای آشتی‌کنان به التیام زخم‌های قدیمی کمک کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد reconciliation

  1. noun A reestablishment of friendship or harmony
    Synonyms: conciliation, rapprochement, reconcilement
  2. noun Getting two things to correspond
    Synonyms: rapprochement, conciliation, settlement, balancing

ارجاع به لغت reconciliation

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «reconciliation» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/reconciliation

لغات نزدیک reconciliation

پیشنهاد بهبود معانی