امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Remainder

rɪˈmeɪndər rɪˈmeɪndə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    remainders

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive C1
باقیمانده، مانده، پس‌مانده، غیر‌قابل مصرف، با تخفیف فروختن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
noun verb - transitive
مانده، باقیمانده
- They killed half of the captives and imprisoned the remainder.
- نصف اسیران را کشتند و بقیه را زندانی کردند.
- the remainder of the money
- بقیه‌ی پول
- the remainder of the meal
- پس‌مانده‌ی خوراک
- the remainder of her life
- باقیمانده‌ی عمر او
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد remainder

  1. noun balance, residue
    Synonyms: bottom of barrel, butt, carry-over, detritus, dregs, excess, fragment, garbage, hangover, heel, junk, leavings, leftover, obverse, oddment, odds and ends, overplus, refuse, relic, remains, remnant, residuum, rest, ruins, salvage, scrap, stump, surplus, trace, vestige, waste, wreck, wreckage
    Antonyms: base, core

لغات هم‌خانواده remainder

ارجاع به لغت remainder

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «remainder» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/remainder

لغات نزدیک remainder

پیشنهاد بهبود معانی