امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Remaining

    rɪˈmeɪnɪŋ rɪˈmeɪnɪŋ
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • گذشته‌ی ساده:

      remained

    • شکل سوم:

      remained

    • سوم‌شخص مفرد:

      remains

    معنی

    adjective B2
    مانده، باقیمانده

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد remaining

    1. adjective staying
      Synonyms:
      stopping waiting resting pausing halting tarrying passing the night sojourning
    1. adjective surplus
      Synonyms:
      spare unused leftover residual left left-over surviving outstanding unexpended lingering odd vestigial
    1. verb continue in a place, position, or situation
      Synonyms:
      staying continuing lasting persisting enduring abiding dwelling residing resting standing waiting lingering tarrying biding outlasting outliving
    1. verb to be in existence or in a certain state for an indefinitely long time
      Synonyms:
      continuing lasting staying persisting abiding enduring prevailing
    1. verb stay behind
      Synonyms:
      staying stopping waiting living resting persisting lingering pausing residing dwelling inhabiting abiding sojourning tarrying
      Antonyms:
      leaving going moving departing forging

    لغات هم‌خانواده remaining

    • adjective
      remaining

    ارجاع به لغت remaining

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «remaining» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/remaining

    لغات نزدیک remaining

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    دودگیر دور از جاده دور از مد نظر دور افتاده کردن دور زدن یک مانع دور سر گردانی دور لگام دوران انتقاد دوران زوال دوران کیهان دوران خدمت نظام دوربین فیلمبرداری ویدیو و تلویزیون دورفتاده دورنما مانند دوره فروشی کردن دورگه شدگی دورین دوزندگی کردن دوست خواهروار دوطرفگی