معنی residuum به فارسی

جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.

rɪˈzɪdjuəm rɪˈzɪdjuəm

معنی

noun

تفاضل، باقیمانده، پس‌مانده، رسوب، تفاله

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد residuum

noun Something left after other parts have been taken away

Synonyms: residue, remainder, balance, residual, rest

ارجاع به لغت residuum

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

معنی لغت «residuum» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/residuum

لغات نزدیک residuum

- residuary
- residue
- residuum
- resign
- resignation

پیشنهاد بهبود معانی

اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

glasses glass ticket taxi wheel boat water pail cafe trousers bedroom table nose bird elephant box money towel