امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Respite

ˈrespaɪt ˈrespɪt / / -paɪt
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive
مهلت، فرجه، امان، استراحت، تمدید مدت، رخصت، فرجه دادن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- He was granted a respite.
- اعدام او را عقب انداختند.
- a short respite
- یک تنفس (استراحت) کوتاه
- work without respite
- کار بدون وقفه
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد respite

  1. noun pause, suspension in activity
    Synonyms: acquittal, adjournment, break, breath, breather, breathing space, cessation, coffee break, deadlock, deferment, delay, deliverance, discharge, downtime, ease, exculpation, five, forgiveness, halt, hiatus, immunity, intermission, interregnum, interruption, interval, layoff, leisure, letup, lull, moratorium, pardon, postponement, protraction, recess, relaxation, release, relief, reprieve, rest, stay, stop, ten, time, time out, truce
    Antonyms: continuation

ارجاع به لغت respite

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «respite» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/respite

لغات نزدیک respite

پیشنهاد بهبود معانی