امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Retainer

rɪˈteɪnər rɪˈteɪnə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    retainers

معنی و نمونه‌جمله

noun
حکم نگاهداری و ضبط، ملازم، مستخدم، گیره

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- one of the court retainers
- یکی از ملازمان دربار
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد retainer

  1. noun A person who serves another
    Synonyms: attendant, servant, adherents, appliance, lackey, clique, company, cortege, crew, employee, entourage, fee, valet, followers, gang, minion, retinue, staff, train
  2. noun A fee paid to engage services
    Synonyms: advance, deposit, consideration, money up front

Collocations

  • on retainer

    (وکیل) اجیر‌شده، استخدام‌شده

ارجاع به لغت retainer

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «retainer» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/retainer

لغات نزدیک retainer

پیشنهاد بهبود معانی