امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Revealing

    rɪˈviːlɪŋ rɪˈviːlɪŋ
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • گذشته‌ی ساده:

      revealed

    • شکل سوم:

      revealed

    • سوم‌شخص مفرد:

      reveals

    • صفت تفضیلی:

      more revealing

    • صفت عالی:

      most revealing

    معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

    adjective
    افشاگرانه، آشکارکننده، فاش‌کننده، نمایانگر، بیانگر

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    همگام سازی در فست دیکشنری
    - The revealing information allowed us to know the truth.
    - اطلاعات افشاگرانه موجب اطلاع ما از حقیقت شد.
    - The revealing statements he made during the interview shocked everyone.
    - اظهارات افشاگرانه‌ی او در مصاحبه همه را شوکه کرد.
    - a revealing confession
    - اعتراف افشاگرانه
    adjective
    (لباس) لختی، بدن‌نما، باز
    - She wore a revealing dress that showed off her curves.
    - لباسی باز که برجستگی‌های بدنش را نشان می‌داد، پوشید.
    - a revealing top
    - تاپ بدن‌نما
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد revealing

    1. verb to disclose in a breach of confidence
      Synonyms:
      telling exposing divulging spilling betraying uncovering unveiling blabbing discovering
      Antonyms:
      hiding concealing suppressing
    1. verb show, uncover
      Synonyms:
      displaying demonstrating exhibiting showing evidencing evincing manifesting proclaiming unveiling
      Antonyms:
      hiding concealing covering
    1. verb make known to the public information that was previously known only to a few people or that was meant to be kept a secret
      Synonyms:
      telling showing communicating declaring announcing admitting disclosing divulging explaining sharing reporting publishing revealing exposing unveiling breaking leaking imparting broadcasting confessing conceding acknowledging affirming avowing confiding manifesting exhibiting uncovering unmasking unfolding discovering developing opening uttering notifying evincing displaying unwrapping betraying spilling talking blabbing unearthing baring unclothing squealing disburdening exhuming disinterring deciphering unbosoming
    1. noun the speech act of making something evident
      Synonyms:
      disclosure revelation
    1. adjective showing or making known
      Synonyms:
      telling telltale
      Antonyms:
      concealing

    لغات هم‌خانواده revealing

    ارجاع به لغت revealing

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «revealing» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/revealing

    لغات نزدیک revealing

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    ده واحدی دهانه باجه دهانه منقار مانند دو کوژ دوازده دوجین دوام ندارد دوباره ارزیابی کردن دوباره بکار بردنی دوباره بیمه کردن دوباره تنظیم کردن دوباره سازمان دادن دوباره سهم دادن دوباره گذاری دوباره به خدمت احضار شده دوبلین دوبندی دوتکه دود بیرون دادن دودآکنی دودو