امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Revel

    ˈrevl ˈrevl
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • گذشته‌ی ساده:

      revelled

    • شکل سوم:

      revelled

    • سوم‌شخص مفرد:

      revels

    • وجه وصفی حال:

      revelling

    • شکل جمع:

      revels

    معنی و نمونه‌جمله‌ها

    noun adverb
    شادی کردن، عیاشی کردن، لذت بردن، کیف

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
    - They reveled the night away.
    - تمام شب را به جشن و شادی گذراندند.
    - She revels in the attention given her by the media.
    - از توجهی که رسانه‌ها به او می‌کنند، خیلی خوشش می‌آید.
    - to revel in one's freedom
    - از آزادی خود لذت بردن
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد revel

    1. noun celebration, merrymaking
      Synonyms:
      party gaiety merriment festivity reveling merrymaking jollity frolic spree gala carousal carouse jollification high jinks whoopee revelment debauch bacchanal wassail skylarking saturnalia
    1. verb take pleasure; celebrate
      Synonyms:
      enjoy rejoice delight celebrate relish savor indulge luxuriate frolic wallow bask thrive lark carouse riot rollick roister make merry fool around kid around cut loose let loose let go live it up step out roll run around gloat whoop it up carry on blow off steam paint the town crow lap up
      Antonyms:
      hate dislike

    ارجاع به لغت revel

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «revel» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/revel

    لغات نزدیک revel

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    دودگیر دور از جاده دور از مد نظر دور افتاده کردن دور زدن یک مانع دور سر گردانی دور لگام دوران انتقاد دوران زوال دوران کیهان دوران خدمت نظام دوربین فیلمبرداری ویدیو و تلویزیون دورفتاده دورنما مانند دوره فروشی کردن دورگه شدگی دورین دوزندگی کردن دوست خواهروار دوطرفگی