امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Rid

rɪd rɪd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • سوم‌شخص مفرد:

    rids
  • وجه وصفی حال:

    ridding

معنی و نمونه‌جمله

verb - transitive B1
پاک کردن از، رهانیدن از، خلاص کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- You must rid yourself of these childish thoughts.
- تو بایستی خودت را از شر این افکار کودکانه آزاد کنی.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد rid

  1. verb do away with; free
    Synonyms: abolish, clear, deliver, disabuse, disburden, disembarrass, disencumber, dump, eject, eliminate, eradicate, expel, exterminate, extinguish, extirpate, fire, give the brush, heave-ho, junk, kiss goodbye, liberate, make free, purge, release, relieve, remove, roust, scrap, send packing, shake off, shed, throw away, throw out, toss out, unburden, unload, uproot
    Antonyms: get

Phrasal verbs

  • get rid of

    از شر چیزی خلاص شدن، از سر باز کردن

Collocations

  • be rid of

    (از شر چیزی) خلاص شدن، دک کردن

  • get rid of

    از شر چیزی خلاص شدن، از سر باز کردن

  • rid-self of something

    چیزی را ول کردن، خود را از شر چیزی رها کردن

ارجاع به لغت rid

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «rid» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/rid

لغات نزدیک rid

پیشنهاد بهبود معانی