امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Rounded

ˈraʊndɪd ˈraʊndɪd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • سوم‌شخص مفرد:

    rounds
  • وجه وصفی حال:

    rounding
  • صفت تفضیلی:

    more rounded
  • صفت عالی:

    most rounded

معنی و نمونه‌جمله

adjective
به‌صورت عدد صحیح، گرد‌شده، شفاف‌شده، تمام‌شده، پر، تمام

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- a well-rounded person
- آدم از هر نظر فرهیخته
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد rounded

  1. adjective Deviating from a straight line
    Synonyms: bowed, curved, arced, arched, approximated, arciform, balanced, circular, bent, complete, convex, estimated, globular, labialized, curvilinear, orbicular, oval, rotund, spherical
    Antonyms: angular
  2. verb To supply what is lacking.
    Synonyms: supplemented, completed
  3. verb Attack in speech or writing
    Synonyms: turned, wheeled, bent, spun, assaulted, polished, shaped, curved, rung, plumped, sniped, perfected, bowed, orbited, completed, circuited, assailed, circled, arced, beaten, banded, approximated, angled, whirled, attacked
  4. verb To make round
    Synonyms: molded, curled, coiled, formed, shaped, looped, bent, bowed, curved
    Antonyms: levelled, flattened, straightened

لغات هم‌خانواده rounded

ارجاع به لغت rounded

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «rounded» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/rounded

لغات نزدیک rounded

پیشنهاد بهبود معانی