امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Royalty

ˈrɔɪəlti ˈrɔɪəlti
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    royalties

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun
حق‌الامتیاز، حق‌التألیف، حق‌الاختراع، اعضای خانواده سلطنتی، مجلل، از خانواده سلطنتی
- He gained royalty by force.
- به زور به سلطنت رسید.
- this book's royalty
- حق‌بهر (حق‌التألیف) این کتاب
- the royalty for a new invention
- کیابهر یک اختراع جدید
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد royalty

  1. noun Royal persons collectively
    Synonyms: kingship, eminence, nobility, queenship, sovereignty, rank, power, dividend, authority, distinction, blood, domain, birth, dominion, high descent, kingdom, royal-family, greatness, majesty, supremacy, percentage, primacy, the crown, suzerainty, realm, regality, royal line, regency, share, sovereign, royal house

لغات هم‌خانواده royalty

ارجاع به لغت royalty

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «royalty» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۱ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/royalty

لغات نزدیک royalty

پیشنهاد بهبود معانی