امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Saddle

ˈsædl ˈsædl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    saddles

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive verb - intransitive adverb countable C2
زین، پالان زدن، سواری کردن، تحمیل کردن، زین کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- Hold on to the saddle or you'll fall.
- بچسب به زین و الا خواهی افتاد.
- The horses were saddled and ready to go.
- اسب‌ها زین‌کرده و آماده‌ی رفتن بودند.
- a saddle raincoat
- کت بارانی ویژه‌ی اسب‌سواری
- a saddle holster
- جلد اسلحه‌ی متصل به زین (زینی)
- a saddle pony
- تاتوی سواری
- I was saddled with the job of typing all of the letters.
- کار ماشین کردن همه‌ی نامه‌ها را به گردن من گذاشته بودند.
- He is saddled with heavy responsibilities.
- مسئولیت‌های سنگینی را بر دوش دارد.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد saddle

  1. noun A seat for the rider of a bicycle
    Synonyms: seat, montura, aparejo (Spanish), howdah, hack, saddleback, bicycle-seat, packsaddle, hull, leather, pillion
  2. verb To place a burden or heavy load on
    Synonyms: charge, burden, cumber, encumber, freight, lade, load, tax, weight
  3. verb To force (another) to accept a burden
    Synonyms: foist, impose, inflict, stick
  4. verb Put a saddle on
    Antonyms: unsaddle

Idioms

  • in the saddle

    1- نشسته برزین 2- در قدرت، صاحب قدرت، مصدر حکومت

ارجاع به لغت saddle

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «saddle» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/saddle

لغات نزدیک saddle

پیشنهاد بهبود معانی