امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Sea

siː siː
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    seas

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable uncountable A1
دریا

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- The countries surrounding the Mediterranean Sea have a rich history and cultural heritage.
- کشورهای اطراف دریای مدیترانه تاریخ و میراث فرهنگی غنی‌ای دارند.
- The sea is endless and its shore is invisible.
- دریا بی‌انتهاست و ساحلش ناپیدا.
- The dark clouds created an ominous atmosphere on a stormy sea.
- ابرهای تیره فضایی ناخوشایند را در دریای طوفانی ایجاد کردند.
- I enjoyed the peacefulness of the calm sea.
- از آرامش دریای آرام لذت بردم.
- The Caspian Sea is the largest enclosed inland body of water on Earth.
- دریای خزر بزرگ‌ترین پهنه‌ی آبی محصور در خشکی در زمین است.
noun countable
نجوم دریاوار (روی سطح ماه)
- Scientists have discovered that the lunar sea is not actually composed of water, but rather ancient volcanic basalt.
- دانشمندان کشف کرده‌اند که دریاوار در واقع از آب تشکیل نشده است، بلکه از بازالت آتشفشانی باستانی تشکیل شده است.
- The astronaut gazed out at the sea.
- فضانورد به دریاوار خیره شد.
noun
مجازی دریا
- He is lost in a sea of debt.
- در دریایی از قرض گم شده است.
- a sea of troubles
- دریایی از مشکلات
adjective
دریایی، مربوط به دریا
- England became a great sea power.
- انگلیس قدرت دریایی بزرگی شد.
- The historical records show that the sea battle played a crucial role in determining the outcome of the war.
- اسناد تاریخی نشان می‌دهد که نبرد دریایی نقش مهمی در تعیین نتیجه‌ی جنگ داشته است.
- sea battle
- نبرد دریا
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد sea

  1. noun large body of water; large mass
    Synonyms: abundance, blue, bounding main, brine, briny, briny deep, Davy Jones’s locker, deep, drink, expanse, lake, main, multitude, number, ocean, plethora, pond, profusion, sheet, splash, surf, swell, waves
    Antonyms: land

Collocations

Idioms

  • at sea

    1- در دریای آزاد 2- گیج، سردرگم

  • follow the sea

    از راه کار در کشتی امرار معاش کردن، ملوانی کردن

  • go to sea

    1- ملوان شدن 2- سوار کشتی شدن، مسافرت دریایی کردن

  • between the devil and the deep blue sea

    گیر افتادن بین بد و بدتر، نه راه پس و نه راه پیش داشتن

ارجاع به لغت sea

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «sea» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/sea

لغات نزدیک sea

پیشنهاد بهبود معانی