تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
رسیدگی کردن، بررسی کردن، اقدام کردن، ترتیب (چیزی را) دادن
توجه کردن (از)، پاییدن، رسیدگی کردن
بازرسی کردن، تفتیش کردن
فهمیدن، پی بردن، دریافتن
بدرقه کردن
وادار به فرار کردن
شکست دادن، مغلوب کردن (دشمن و حریف و غیره)
بدرقه کردن
تا پایان ادامه دادن
(به ماهیت چیزی یا کسی) پی بردن
تا پایان ادامه دادن، به انجام رساندن
رسیدگی کردن
خوشامد گفتن
تا آنجایی که من میبینم، به عقیدهی من، بهنظر من
لوچ بودن، چپ چشم بودن، همهچیز را دوتا دیدن
مناسب پنداشتن، سزاوار دانستن
چون، به خاطر اینکه، نظر به اینکه
ارزش دیدن داشتن
برای آخرین بار دیدن
خداحافظ، تا بعداً، به امید دیدار مجدد
برای دیدنمان بیا.
(عامیانه) خدانگهدار، خداحافظ، به امید دیدار
کاملاً در توافق بودن، همعقیده بودن، توافق داشتن
کاملاً در توافق بودن. همعقیده بودن. همنظر بودن. تفاهم داشتن.
در عملیات جنگی درگیر شدن، وارد رزم شدن
بهآسانی یادگرفتن، مثل فوت آب بلد بودن
صلاح دانستن، صواب دانستن
see the handwriting on the wall
واقعهی بدی را پیشبینی کردن
تجربیات گسترده داشتن، دنیا دیده شدن
آشکار شدن، برملا شدن، اعلام شدن
جلو آدم مسخره مسخرهبازی درآوردن، جلو میمون میمونازی درآوردن
حالا آن را میبینی و سپس آن را نمیبینی، یکدفعه غیبش میزند
(عامیانه) خشمگین شدن یا بودن
sometimes one can't see the wood for the trees
گهگاه درختها نمیگذارند آدم جنگل را ببیند
برق از چشمان (کسی) پریدن
there are none so blind as those who will not see
آنان که چشم دارند و نمیبینند از همه کورترند
صبر کردن و در انتظار حوادث بودن
1- مایل یا آماده به انجام کاری بودن 2- انجامشدنی پنداشتن
میدونی
از رفتن کسی خوشحال شدن، از تمام شدن چیزی خوشحال بودن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «see» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/see