معنی self-help به فارسی

جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.

ˈselfˈhelp selfˈhelp

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective noun uncountable

خودیاری، خودیاوری، کمک به خود، خودیار

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

- The self-help book offered practical advice for personal growth and development.

- این کتاب خودیار توصیه‌های عملی‌ای برای رشد و توسعه‌ی شخصی ارائه می‌دهد.

- He turned to self-help techniques to manage his stress and anxiety.

- او برای مدیریت استرس و اضطراب خود به تکنیک‌های خودیاری روی آورد.

پیشنهاد بهبود معانی

ارجاع به لغت self-help

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

معنی لغت «self-help» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/self-help

لغات نزدیک self-help

پیشنهاد بهبود معانی

اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

خاد خارج ازوصف خانه جنبا خانه شطرنج خاورسوی خاکروبه گردآوری کردن خاکسترگر خاکشیر مرتع ختام ختم گزاردن خدمت دوسره خراب نکردنی خرابی تدریجی خراشاندن با آلت زبر خراشاندن پوست خراشنده کردن خراشگذاری خراشیدگی بر پوست درخت خرامشگاه خرخنده کردن خرده زارع خز سمور آبی خزانگر خزدست خزه مردابی خسباندن خسپاندن تخم خسپانگر خشک افتادن خشک انداختن خصوصی کردن خط ترازنما درنمودار خط دو راهی خطاگونه خطگذار