گذشتهی ساده:
shoulderedشکل سوم:
shoulderedسوم شخص مفرد:
shouldersوجه وصفی حال:
shoulderingشکل جمع:
shoulders(ارتش) دوش فنگ، فرمان دوش فنگ
کنار یکدیگر، شانهبهشانهی همدیگر
شانه بالا انداختن، بیاعتنایی از خود نشان دادن، اهمیت ندادن
(با کسی) درد دل کردن، مشکلات خود را در میان گذاشتن
put one's shoulder to the wheel
با جدیت کار کردن، جد و جهد کردن
1- (ضربهی مشت و غیره) مستقیماً از شانه به جلو، سرراست 2- رک، صاف و پوستکنده
turn (or give) a cold shoulder
1- با سردی رفتار کردن (با)، کملطفی کردن 2- احتراز کردن
سرد برخورد کردن، سرد رفتار کردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «shoulder» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۲ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/shoulder