امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Spin

spɪn spɪn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    spun
  • شکل سوم:

    spun
  • سوم شخص مفرد:

    spins
  • وجه وصفی حال:

    spinning
  • شکل جمع:

    spins

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive verb - transitive C1
چرخیدن، چرخ زدن، چرخ خوردن، چرخاندن، به چرخش درآوردن
- An electric fan spins.
- بادبزن برقی می‌چرخد.
- Boys spin tops.
- پسرها فرفره می‌چرخانند.
- The gymnast spun through the air.
- ژیمناست در هوا چرخید.
verb - intransitive verb - transitive
ریسیدن، بافتن، رشتن، تافتن، تنیدن (نخ و غیره)، بافتن، تنیدن (در مورد کرم ابریشم و عنکبوت)، نخ ریسیدن، نخ‌ریسی کردن، ریسندگی کردن
- At night his mother used to spin cotton.
- مادرش شب‌ها پنبه می‌ریسید.
- a wool spinning factory
- کارخانه‌ی پشم‌ریسی
- Spiders spin their webs carefully.
- عنکبوت‌ها تارهای خود را با دقت می‌تنند.
- when Adam delved and Eve spun
- وقتی که حضرت آدم زمین می‌کند و حوا ریسندگی می‌کرد
- Silkworms spin cocoons.
- کرم ابریشم پیله می‌بافد.
verb - transitive
داستان‌سرایی کردن، آسمان و ریسمان به هم بافتن، بسط دادن، کش دادن، با طول و تفصیل شرح دادن، به درازا کشاندن، طولانی کردن (داستان و غیره)
- the tales which Mark Twain spun
- داستان‌هایی که مارک تواین سرایید
- He tends to spin out his stories and that tires his readers.
- او تمایل دارد که داستان‌هایش را کش بدهد و این کار خواننده را خسته می‌کند.
verb - intransitive informal
گشت زدن، حرکت کردن (به‌سرعت)
- She spun around the river on a motor boat.
- با یک قایق موتوری در رودخانه گشت می‌زد.
- Soldiers were spinning over the highway in their jeeps.
- سربازان در جیپ‌هایشان به‌سرعت در جاده حرکت می‌کردند.
noun countable uncountable
چرخش، پیچش، چرخ، تاب
- the spin of a top
- چرخش فرفره
- The washing machine's spin cycle removes excess water from the clothes, leaving them nearly dry.
- چرخه‌ی چرخش ماشین لباس‌شویی آب اضافی را از لباس‌ها خارج می‌کند و آن‌ها را تقریباً خشک می‌کند.
noun countable informal
قدیمی چرخ، گشت، گردش (با ماشین)
- We decided to go for a spin in the countryside to enjoy the beautiful scenery.
- تصمیم گرفتیم برای لذت بردن از مناظر زیبا در حومه‌ی شهر یه چرخی بزنیم.
- We went out for a spin in my new car.
- با اتومبیل تازه‌ام یه گشتی زدیم.
verb - intransitive
گیج رفتن (سر)، چرخیدن
- My head was spinning.
- سرم گیج می‌رفت.
- The room started spinning around her.
- اتاق شروع کرد به چرخیدن به دور او.
verb - intransitive
ماهی گرفتن (با قرقره‌ی چرخان)
- I like to spin for salmon in the river.
- دوست دارم در رودخانه ماهی قزل‌آلا بگیرم.
- The experienced fisherman taught his son how to spin for walleye.
- ماهیگیر باتجربه به پسرش یاد داد که چگونه ماهی دیواربین را بگیرد.
verb - intransitive
پیچ خوردن و افتادن (هواپیما)
- The sudden gust of wind caused the aircraft to spin.
- وزش ناگهانی باد باعث پیچ خوردن و افتادن غیرقابل کنترل هواپیما شد.
- The pilot tried to regain control as the plane started to spin, but it was too late.
- وقتی هواپیما شروع به پیچ خوردن و افتادن کرد، خلبان سعی کرد کنترل را به دست بگیرد اما دیگر دیر شده بود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد spin

  1. noun circular motion
    Synonyms: circuit, gyration, revolution, roll, rotation, spiral, turn, twist, whirl
    Antonyms: immobility, inaction, inactivity
  2. verb go around, make go around
    Synonyms: gyrate, gyre, oscillate, pendulate, pirouette, purl, reel, revolve, rotate, spiral, swim, turn, twirl, twist, wheel, whirl
    Antonyms: stand, steady

ارجاع به لغت spin

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «spin» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۱ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/spin

لغات نزدیک spin

پیشنهاد بهبود معانی