امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Stationary

ˈsteɪʃəneri ˈsteɪʃənri
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective
ساکن، بی‌حرکت، لایتغیر

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
adjective
ساکن، استاده، بی تغییر، ایستا
- For a time, the shadow remained stationary.
- سایه تا مدتی بی‌حرکت باقی ماند.
- a stationary engine
- موتور خاموش
- stationary machinery
- ماشین‌آلات خوابیده
- a stationary gun
- توپ غیرقابل‌حمل
- stationary population
- جمعیت ثابت
- The patient's condition has remained stationary.
- وضع بیمار تغییر نکرده است.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد stationary

  1. adjective not moving; fixed
    Synonyms: anchored, at a standstill, immobile, inert, moored, motionless, nailed, nailed down, parked, pat, permanent, stable, stagnant, standing, static, stock-still, unmoving
    Antonyms: mobile, moving, restless, unfixed, unsteady

ارجاع به لغت stationary

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «stationary» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/stationary

لغات نزدیک stationary

پیشنهاد بهبود معانی