امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Stubborn

ˈstʌbərn ˈstʌbən
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    stubborner
  • صفت عالی:

    stubbornest

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective B2
سمج، خودسر، سرسخت، لجوج، خیره‌سر، کله‌شق

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- a stubborn man
- آدم سرسخت
- stubborn resistance
- مقاومت سرسختانه
- a stubborn disease
- بیماری دیر‌درمان
- a stubborn engine
- یک موتور بدقلق
- stubborn campaigns
- مبارزات بی‌امان
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد stubborn

  1. adjective obstinate, unyielding
    Synonyms: adamant, balky, bullheaded, cantankerous, contumacious, cussed, determined, dogged, firm, fixed, hardheaded, headstrong, inexorable, inflexible, insubordinate, intractable, mulish, obdurate, opinionated, ornery, persevering, persistent, pertinacious, perverse, pigheaded, rebellious, recalcitrant, refractory, relentless, rigid, self-willed, set in one’s ways, single-minded, steadfast, stiff-necked, tenacious, tough, unbending, unmanageable, unreasonable, unshakable, untoward, willful
    Antonyms: broad-minded, complacent, compliant, giving, willing, yielding

ارجاع به لغت stubborn

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «stubborn» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/stubborn

لغات نزدیک stubborn

پیشنهاد بهبود معانی