معنی suggestive به فارسی

جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.

səˈdʒestɪv səˈdʒestɪv

آخرین به‌روزرسانی: ۱۲ آذر ۱۴۰۲

صفت تفضیلی:
more suggestive
صفت عالی:
most suggestive

معنی و نمونه‌جمله

adjective

اشاره‌کننده، دلالت‌کننده، وسوسه‌آمیز

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

- She gave us a suggestive look and closed the door.

- نگاه غمزه‌آمیزی به ما کرد و در را بست.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد suggestive

adjective signifying

Synonyms: evocative, evocatory, expressive, giving an inkling, indicative, intriguing, pregnant, redolent, remindful, reminiscent, significative, symbolic, symptomatic

Antonyms: meaningless, simple
adjective dirty, vulgar

Synonyms: bawdy, blue, broad, erotic, immodest, improper, indecent, indelicate, obscene, off-color, provocative, prurient, racy, ribald, risqué, rude, seductive, sexy, shady, tempting, titillating, unseemly, wicked

Antonyms: clean, moral, unprovocative

لغات هم‌خانواده suggestive

noun
suggestion, suggestiveness
adjective
suggestive, suggestible
verb - transitive
suggest
adverb
suggestively

ارجاع به لغت suggestive

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

معنی لغت «suggestive» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/suggestive

لغات نزدیک suggestive

پیشنهاد بهبود معانی

اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

جعبه خزانه جفت و جور کردن واقعیت جلسه ارتباط با مردگان جلسه محاوره جلسه گفت و شنود جلوس کردن جلوه خود نمایانه جمنده جنباندن ناگهانی جنبش مدرسی جنبه سود جویی دادن به جنتیانا جنجال آمیزی جنوبگانی جنگار جنگپرواز جهانگیرانه جهشمند جهش دادن جهندگی داشتن جواب دادنی جواب قبول جواهر کم بها جودوسری جور شده با خیاطی جوراجور کردن جوزغه جوهر پس دادن جوهرعصیرمعده جوهرکرم جکش خور جگردیس جیک جیک مانند