امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Sunset

    ˈsʌnset ˈsʌnset
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • گذشته‌ی ساده:

      sunsetted

    • شکل سوم:

      sunsetted

    • سوم‌شخص مفرد:

      sunsets

    • وجه وصفی حال:

      sunsetting

    • شکل جمع:

      sunsets

    معنی

    noun B1
    sunset, غروب آفتاب، مغرب، افول
    غروب آفتاب، مغرب، افول

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در اینستاگرام
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد sunset

    1. noun fall of sun below horizon
      Synonyms: close of day, crepusular light, dusk, eve, evening, eventide, gloaming, nightfall, sundown, twilight
      Antonyms: sunrise

    ارجاع به لغت sunset

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «sunset» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/sunset

    لغات نزدیک sunset

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    حاشاپذیر حرف ربط همپایه حرق حرکت کردن با زحمت حرکت کردن باخشونت حساب شدنی حشیشه البرق حفظ کردن از حرارت حق الامتیاز نفت حق به جانب کردن حقیرشماری حلقاویز کردن حلقه پیستون حمام کردن حمله متقابل حوزه فرعی حکم اتهام حکم تملک موقت حکم کردن از پیش حکمت ارسطو حیران کردن حیفا حیوان ابرش حیوانی کردن حلقه زینتی حس باصره حرکت کردن با تکان های تند و ناگهانی