امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Superintendent

ˌsuːpərɪnˈtendənt ˌsuːpərɪnˈtendənt
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

noun adjective
مدیر، رئیس، سرپرست، ناظر، مباشر

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- the superintendent of San Diego schools
- رئیس آموزش‌و‌پرورش سان‌دیگو
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد superintendent

  1. noun person who oversees organization
    Synonyms: administrator, boss, caretaker, chief, conductor, controller, curator, custodian, director, foreperson, governor, head, head person, inspector, manager, overseer, sitter, slave driver, straw boss, super, supervisor, zookeeper

ارجاع به لغت superintendent

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «superintendent» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/superintendent

لغات نزدیک superintendent

پیشنهاد بهبود معانی