امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Surplus

ˈsɜrːpləs ˈsɜːpləs
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    surpluses

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adjective C2
زیادتی، مازاد، زائد، باقیمانده، اضافه، زیادی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- budget surplus
- اضافه بودجه
- the export of surplus wheat
- صادرات گندم اضافه برنیاز
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد surplus

  1. adjective extra
    Synonyms: de trop, excess, in excess, leftover, odd, over, remaining, spare, superfluent, superfluous, supernumerary, too much, unused
    Antonyms: essential, lacking, necessary, needing, wanting
  2. noun extra material
    Synonyms: balance, excess, overage, overflow, overkill, overmuch, overrun, overstock, oversupply, plethora, plus, remainder, residue, something extra, superabundance, superfluity, surfeit, surplusage, the limit, too much
    Antonyms: lack, necessity, need, want

ارجاع به لغت surplus

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «surplus» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/surplus

لغات نزدیک surplus

پیشنهاد بهبود معانی