امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Swamp

swɑːmp swɒmp
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    swamped
  • شکل سوم:

    swamped
  • سوم‌شخص مفرد:

    swamps
  • وجه وصفی حال:

    swamping
  • شکل جمع:

    swamps

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive adverb
سیاه آب، مرداب، باتلاق، در باتلاق فرو بردن، دچار کردن، مستغرق شدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- a swamp bird
- مرغ باتلاق‌زی
- A tall wave swamped the boat.
- یک موج بلند قایق را غرق کرد.
- We were swamped with letters.
- سیلی از نامه به‌سوی ما سرازیر شده بود.
- I am swamped with work.
- کار زیاد مرا ذله کرده است.
- swamped with debts
- سخت گرفتار قرض
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد swamp

  1. noun wet land covered with vegetation
    Synonyms: bog, bottoms, everglade, fen, glade, holm, marsh, marshland, mire, moor, morass, mud, muskeg, peat bog, polder, quag, quagmire, slough, swale, swampland
  2. verb overwhelm, flood
    Synonyms: beset, besiege, crowd, drench, drown, engulf, inundate, overcrowd, overflow, overload, satiate, saturate, sink, snow, submerge, submerse, surfeit, swallow up, upset, wash, waterlog, whelm
    Antonyms: pass up, underwhelm

ارجاع به لغت swamp

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «swamp» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/swamp

لغات نزدیک swamp

پیشنهاد بهبود معانی