ترجمه و بهبود متون فارسی و انگلیسی با استفاده از هوش مصنوعی (AI)

Swampy

ˈswɑːmpi ˈswɒmpi
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    swampier
  • صفت عالی:

    swampiest

معنی و نمونه‌جمله

  • adjective
    باتلاقی، لجن‌زار
    • - The area around Hosesultan lake is swampy.
    • - دورا دور دریاچه‌ی حوض سلطان باتلاقی است.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد swampy

  1. adjective (of soil) soft and watery
    Synonyms: marshy, boggy, muddy, miry, wet, mucky, quaggy, sloppy, sloughy, soggy, squashy, waterlogged

ارجاع به لغت swampy

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «swampy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ تیر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/swampy

لغات نزدیک swampy

پیشنهاد بهبود معانی