امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Symphony

ˈsɪmfəni ˈsɪmfəni
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    symphonies

معنی

noun countable
سمفونی، قطعه طولانی موسیقی، هم‌نوا، هم‌نوایی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد symphony

  1. noun Harmony
    Synonyms: concord, harmony, consonance, accord, concert, chord, tune
  2. noun A musical form
    Synonyms: music, ritornelle, symphonic composition, band, orchestra, concert, symphony-orchestra, symphonic music, orchestral sonata, harmony, major work, philharmonic

ارجاع به لغت symphony

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «symphony» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/symphony

لغات نزدیک symphony

پیشنهاد بهبود معانی