امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Tablespoon

    ˈteɪblspuːn ˈteɪblspuːn
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • شکل جمع:

      tablespoons

    معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

    noun countable
    غذا و آشپزی قاشق سرو
    افعال مربوط به آشپزی در انگلیسی

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    همگام سازی در فست دیکشنری
    - Please pass me a tablespoon so I can serve the soup.
    - لطفا یک قاشق سرو به من بدهید تا بتوانم سوپ را سرو کنم.
    - Can you find me a clean and dry tablespoon from the drawer?
    - آیا می‌توانید یک قاشق سرو تمیز و خشک از کشو برای من پیدا کنید؟
    noun countable
    قاشق بزرگ (واحد اندازه‌گیری معادل پانزده میلی‌لیتر)
    - The recipe calls for two tablespoons of sugar.
    - این دستور پخت دو قاشق بزرگ شکر را می‌طلبد.
    - I always use a heaping tablespoon of butter in my cookies.
    - من همیشه از یک قاشق بزرگ سرپر کره در کلوچه‌هایم استفاده می‌کنم.
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد tablespoon

    1. noun As much as a tablespoon will hold
      Synonyms: tablespoonful

    ارجاع به لغت tablespoon

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «tablespoon» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/tablespoon

    لغات نزدیک tablespoon

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    جعبه خزانه جفت و جور کردن واقعیت جلسه ارتباط با مردگان جلسه محاوره جلسه گفت و شنود جلوس کردن جلوه خود نمایانه جمنده جنباندن ناگهانی جنبش مدرسی جنبه سود جویی دادن به جنتیانا جنجال آمیزی جنوبگانی جنگار جنگپرواز جهانگیرانه جهشمند جهش دادن جهندگی داشتن جواب دادنی جواب قبول جواهر کم بها جودوسری جور شده با خیاطی جوراجور کردن جوزغه جوهر پس دادن جوهرعصیرمعده جوهرکرم جکش خور جگردیس جیک جیک مانند