معنی thinker به فارسی

جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.

ˈθɪŋkər ˈθɪŋkə

معنی

noun countable

اندیشمند، فکرکننده، متفکر، فکور

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد thinker

noun A person who seeks reason and truth by thinking and meditation

Synonyms: philosopher
noun A person of great mental ability

Synonyms: intellectual, philosopher, brain, mastermind, mind, scholar, sage, intellect, casuist, theorist, creative thinker, savant, sophist, student

لغات هم‌خانواده thinker

noun
think, rethink, thinker, thinking
adjective
thinkable, thinking
verb - transitive
think, rethink
adverb
unthinkingly

ارجاع به لغت thinker

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

معنی لغت «thinker» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/thinker

لغات نزدیک thinker

- think up
- thinkable
- thinker
- thinking
- thinking cap

پیشنهاد بهبود معانی

اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

جعبه خزانه جفت و جور کردن واقعیت جلسه ارتباط با مردگان جلسه محاوره جلسه گفت و شنود جلوس کردن جلوه خود نمایانه جمنده جنباندن ناگهانی جنبش مدرسی جنبه سود جویی دادن به جنتیانا جنجال آمیزی جنوبگانی جنگار جنگپرواز جهانگیرانه جهشمند جهش دادن جهندگی داشتن جواب دادنی جواب قبول جواهر کم بها جودوسری جور شده با خیاطی جوراجور کردن جوزغه جوهر پس دادن جوهرعصیرمعده جوهرکرم جکش خور جگردیس جیک جیک مانند