امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Thrive

θraɪv θraɪv
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    throve
  • شکل سوم:

    thriven
  • سوم‌شخص مفرد:

    thrives
  • وجه وصفی حال:

    thriving

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive C1
پیشرفت کردن، رونق یافتن، کامیاب شدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- The country's economy is thriving.
- اقتصاد کشور درحال شکوفایی است.
- His business is thriving.
- کاسبی او گرفته است.
- Goats thrive in mountainous areas.
- بز در جاهای کوهستانی خوب پرورش می‌یابد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد thrive

  1. verb do well
    Synonyms: advance, arrive, batten, bear fruit, bloom, blossom, boom, burgeon, develop, flourish, get ahead, get fat, get on, get places, get there, grow, grow rich, increase, make a go, mushroom, progress, prosper, radiate, rise, score, shine, shoot up, succeed, turn out well, wax
    Antonyms: decline, fail, languish, lose

ارجاع به لغت thrive

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «thrive» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/thrive

لغات نزدیک thrive

پیشنهاد بهبود معانی