امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Thriving

ˈθraɪvɪŋ ˈθraɪvɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    thrived
  • شکل سوم:

    thrived
  • سوم‌شخص مفرد:

    thrives

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective C2
پررونق، شکوفا، رو به رشد

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- a thriving business
- تجارت پررونق
- the country's thriving oil industry
- صنعت شکوفای روغن کشور
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد thriving

  1. adjective successful
    Synonyms: advancing, arrived, blooming, booming, burgeoning, cooking, developing, doing well, flourishing, going strong, growing, have it made, have the wherewithal, healthy, home free, on top of heap, progressing, prolific, prospering, prosperous, rich, roaring, robust, rolling, sitting pretty, wealthy
    Antonyms: declining, failing, languishing, losing

ارجاع به لغت thriving

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «thriving» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/thriving

لغات نزدیک thriving

پیشنهاد بهبود معانی