امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Two

tuː tuː
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    twos

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun A1
دو،شماره دو

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- two brothers
- دو برادر
- We bought two of them.
- دو تا از آن‌ها را خریدیم.
- two of hearts
- دولوی دل
- Hassan cut the melon in two.
- حسن خربزه را به دو قسمت برید.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد two

  1. adjective Being one more than one
    Synonyms: binary, dual, twin, amphibian, amphibious, bicameral, bifurcate, both, bigeminal, 2, bilateral, binal, double, bipartisan, bipartite, bisected, bifid, dichotomic, dichotomous, diploid, distichous, dualistic, dyadic, ii
  2. noun Two items of the same kind together
    Synonyms: brace, couple, pair, deuce, doublet, duet, two-of-a-kind, halved, couplet, bifurcation, bilaterality, divided, binary, split, dichotomy, reason, 2, duo, diremption, dos, sum up, double, match, dual, reach a conclusion, duality, understand, duplexity, twosome, duplicity, dyad, yoke, number, ii, span, team, twain, twin, twins
  3. verb
    Synonyms: bifurcate, bisect, dichotomize, divide, halve

Collocations

  • in two

    در دو یا به دو بخش، دو پاره، دو تکه

Idioms

  • put two and two together

    (با سنجش جوانب یا محاسبه) به نتیجه‌ی محرز رسیدن

  • two wrongs don't make a right

    تکرار کار خلاف دردی را دوا نمی‌کند

  • it takes two to tango

    یک دست صدا ندارد، همه به‌یک‌اندازه نقش داریم، همه باید مسئولیت این مورد را بپذیریم (پای همه‌ی ما گیر است)

  • kill two birds with one stone

    با یک تیر دو نشان زدن، به یک گز دو فاخته زدن

ارجاع به لغت two

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «two» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/two

لغات نزدیک two

پیشنهاد بهبود معانی