معنی tyrannize به فارسی

جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.

ˈtɪrənaɪz ˈtɪrənaɪz

معنی و نمونه‌جمله

adverb

ستم کردن، مستبدانه حکومت کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

- fathers who tyrannize their children

- پدرانی که به فرزندان خود ظلم می‌کنند

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد tyrannize

verb To treat arbitrarily or cruelly

Synonyms: grind, trample
verb To command or issue commands in an arrogant manner

Synonyms: domineer, dominate, dictate, tyrannise, oppress, despotize, boss, intimidate, order, rule, persecute, trample, grind-down

ارجاع به لغت tyrannize

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

معنی لغت «tyrannize» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/tyrannize

لغات نزدیک tyrannize

پیشنهاد بهبود معانی

اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

خاد خارج ازوصف خانه جنبا خانه شطرنج خاورسوی خاکروبه گردآوری کردن خاکسترگر خاکشیر مرتع ختام ختم گزاردن خدمت دوسره خراب نکردنی خرابی تدریجی خراشاندن با آلت زبر خراشاندن پوست خراشنده کردن خراشگذاری خراشیدگی بر پوست درخت خرامشگاه خرخنده کردن خرده زارع خز سمور آبی خزانگر خزدست خزه مردابی خسباندن خسپاندن تخم خسپانگر خشک افتادن خشک انداختن خصوصی کردن خط ترازنما درنمودار خط دو راهی خطاگونه خطگذار