امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Unavoidable

ˌʌnəˈvɔɪdəbl ˌʌnəˈvɔɪdəbl
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective C1
اجتناب‌ناپذیر، گریزناپذیر، غیر‌قابل‌‌ اجتناب، ناگزیر، حتمی، محتوم

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- The traffic jam was unavoidable due to the accident on the highway.
- به دلیل تصادف در بزرگراه، ترافیک اجتناب‌ناپذیر بود.
- It is unavoidable that we will face challenges in our lives.
- اینکه در زندگی با چالش‌هایی روبه‌رو می‌شویم، گریزناپذیر است.
- an unavoidable natural disaster
- فاجعه‌ی طبیعی حتمی
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد unavoidable

  1. adjective bound to happen
    Synonyms: certain, compulsory, fated, impending, ineluctable, ineludible, inescapable, inevasible, inevitable, inexorable, locked up, necessary, obligatory, open and shut, set, sure, unescapable
    Antonyms: avoidable, escapable

ارجاع به لغت unavoidable

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «unavoidable» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/unavoidable

لغات نزدیک unavoidable

پیشنهاد بهبود معانی