امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Unaware

    ˌʌnəˈwer ˌʌnəˈweə
    آخرین به‌روزرسانی:

    معنی و نمونه‌جمله‌ها

    adjective adverb B2
    ( unawares ) بی‌اطلاع، بی‌خبر، ناگهان، غفلتاً، سراسیمه، ناخودآگاه، ناخودآگاهانه

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    همگام سازی در فست دیکشنری
    - unaware of danger
    - بی‌خبر از خطر
    - I was unaware of his presence
    - از حضور او اطلاع نداشتم
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد unaware

    1. adjective ignorant
      Synonyms:
      uninformed unaware unknowing oblivious unconscious inattentive negligent unconcerned heedless forgetful careless unmindful unsuspecting unfamiliar unenlightened unacquainted inconversant not cognizant uninstructed witting incognizant insensible deaf to blind out of it spacey not all there out to lunch in a daze mooning daydreaming deaf caught napping doped nescient out cold
      Antonyms:
      aware informed knowing cognizant suspicious

    ارجاع به لغت unaware

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «unaware» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/unaware

    لغات نزدیک unaware

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    دودگیر دور از جاده دور از مد نظر دور افتاده کردن دور زدن یک مانع دور سر گردانی دور لگام دوران انتقاد دوران زوال دوران کیهان دوران خدمت نظام دوربین فیلمبرداری ویدیو و تلویزیون دورفتاده دورنما مانند دوره فروشی کردن دورگه شدگی دورین دوزندگی کردن دوست خواهروار دوطرفگی