امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Unbend

ʌnˈbend ʌnˈbend
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    unbent
  • شکل سوم:

    unbent
  • سوم‌شخص مفرد:

    unbends
  • وجه وصفی حال:

    unbending

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive adverb
باز کردن، رها کردن، شل کردن، راست کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- to bend and unbend the knee
- زانو را خم و راست کردن
- a dinner party where everyone unbends and has a good time
- مهمانی شام که در آن همه می‌آسایند و خوش هستند
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد unbend

  1. verb To take repose by ceasing work or other effort for an interval of time
    Synonyms: relax, rest, unwind, become more natural, become more casual, be informal, be at home, loosen-up, let-one-s-hair-down, decompress, slow-down
  2. verb Free from flexure
    Synonyms: straighten, condescend, relax, slacken, vouchsafe
    Antonyms: bend

ارجاع به لغت unbend

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «unbend» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/unbend

لغات نزدیک unbend

پیشنهاد بهبود معانی