امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Unbending

ʌnˈbendɪŋ ʌnˈbendɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    unbent
  • شکل سوم:

    unbent
  • سوم‌شخص مفرد:

    unbends

معنی

adjective
سخت، نرم‌نشدنی، استوار، خم‌ناپذیر، خم‌نشو

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد unbending

  1. adjective rigid, tough
    Synonyms: aloof, crisp, distant, do or die, dug in, firm, formal, hard as nails, hard-line, hold one’s ground, hold the fort, hold the line, incompliant, inelastic, inexorable, inflexible, intractable, locked in, obdurate, obstinate, relentless, reserved, resolute, set in stone, severe, single-minded, standing one’s ground, standing pat, sticking to one’s guns, stiff, strict, stubborn, uncompromising, unflexible, unrelenting, unswayable, unyielding, uptight
    Antonyms: bending, flexible, pliable, pliant, relaxed, soft

ارجاع به لغت unbending

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «unbending» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/unbending

لغات نزدیک unbending

پیشنهاد بهبود معانی