معنی unforgivable به فارسی

جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.

ˌʌnfɚˈɡɪvəbl ˌʌnfəˈɡɪvəbəl

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective

نابخشودنی، غیر قابل‌بخشش

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

- an unforgivable crime

- جنایتی نابخشودنی

- His betrayal was unforgivable.

- خیانت او غیر قابل‌بخشش بود.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد unforgivable

adjective inexcusable

Synonyms: blameworthy, contemptible, deplorable, disgraceful, indefensible, inexpiable, not forgivable, outrageous, reprehensible, shameful, unallowable, unconscionable, unjustifiable, unpardonable, unpermissible, untenable, wrong

ارجاع به لغت unforgivable

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

معنی لغت «unforgivable» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/unforgivable

لغات نزدیک unforgivable

پیشنهاد بهبود معانی

اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

جعبه خزانه جفت و جور کردن واقعیت جلسه ارتباط با مردگان جلسه محاوره جلسه گفت و شنود جلوس کردن جلوه خود نمایانه جمنده جنباندن ناگهانی جنبش مدرسی جنبه سود جویی دادن به جنتیانا جنجال آمیزی جنوبگانی جنگار جنگپرواز جهانگیرانه جهشمند جهش دادن جهندگی داشتن جواب دادنی جواب قبول جواهر کم بها جودوسری جور شده با خیاطی جوراجور کردن جوزغه جوهر پس دادن جوهرعصیرمعده جوهرکرم جکش خور جگردیس جیک جیک مانند