امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Unstuck

ˌʌnˈstʌk ˌʌnˈstʌk
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها

verb - transitive adjective
زمان گذشته و اسم مفعول : unstick

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
verb - transitive adjective
(لوله و غیره) باز، بی‌گرفتگی، نا‌مسدود
verb - transitive adjective
ور آمده، کنده شده
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد unstuck

  1. adjective Thrown into a state of disorganization or incoherence
    Synonyms: unfastened, unglued, undone, rattling
  2. adjective Free
    Antonyms: stuck

لغات هم‌خانواده unstuck

ارجاع به لغت unstuck

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «unstuck» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/unstuck

لغات نزدیک unstuck

پیشنهاد بهبود معانی