امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Unwell

ʌnˈwel ʌnˈwel
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

noun B1
بدحال، ناخوش، ناپاک

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد unwell

  1. adjective sick
    Synonyms: ailing, bedridden, broken down, debilitated, diseased, feeble, feverish, frail, hospitalized, ill, impaired, incurable, infected, infirm, in poor health, invalid, laid-up, nauseated, not feeling well, run down, sick as a dog, sickly, suffering, under medication, under the weather, unhealthy, weak

ارجاع به لغت unwell

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «unwell» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/unwell

لغات نزدیک unwell

پیشنهاد بهبود معانی