امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Vassal

ˈvæsl ˈvæsl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    vassalled
  • شکل سوم:

    vassalled
  • سوم‌شخص مفرد:

    vassals
  • وجه وصفی حال:

    vassalling
  • شکل جمع:

    vassals

معنی

noun adjective
(حقوق، قدیم، انگلیس) خراج‌گزار، هم‌بیعت بالرد، تبعه، بنده، غلام، رعیت

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد vassal

  1. noun A person holding a fief; a person who owes allegiance and service to a feudal lord
    Synonyms: servant, thrall, liege, serf, bondman, liegeman, slave, feudatory, beneficiary, dependent, esne, helot, peasant, servile, subject, subordinate, tenant, liege-subject, varlet

ارجاع به لغت vassal

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «vassal» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/vassal

لغات نزدیک vassal

پیشنهاد بهبود معانی