امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Violation

    ˌvaɪəˈleɪʃn ˌvaɪəˈleɪʃn
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • شکل جمع:

      violations

    معنی و نمونه‌جمله‌ها

    noun countable C1
    تجاوز، تخلف، تخطی، پیمان‌شکنی، نقض عهد

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    هوش مصنوعی فست دیکشنری
    - a violation of the law
    - زیر پا گذاشتن قانون
    - violation of promise
    - عهدشکنی
    - the violation of a church
    - بی‌حرمتی نسبت به یک کلیسا
    - a violation of public order
    - اختلال نظم عمومی
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد violation

    1. noun breach; breaking of the law
      Synonyms:
      offense transgression violation infraction breach break illegality wrong trespass misbehavior abuse breaking infringement encroachment negligence contravention transgressing trespassing nonobservance misdemeanor rupture violating
      Antonyms:
      observance obedience
    1. noun rape, defilement
      Synonyms:
      assault dishonor outrage destruction degradation pollution desecration invasion mistreatment ruin defacement debasing devastation profanation sacrilege ravishment rapine spoliation blasphemy

    لغات هم‌خانواده violation

    ارجاع به لغت violation

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «violation» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/violation

    لغات نزدیک violation

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    دودگیر دور از جاده دور از مد نظر دور افتاده کردن دور زدن یک مانع دور سر گردانی دور لگام دوران انتقاد دوران زوال دوران کیهان دوران خدمت نظام دوربین فیلمبرداری ویدیو و تلویزیون دورفتاده دورنما مانند دوره فروشی کردن دورگه شدگی دورین دوزندگی کردن دوست خواهروار دوطرفگی