امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Violet

ˈvaɪəlɪt ˈvaɪəlɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    violets
  • صفت تفضیلی:

    more violet
  • صفت عالی:

    most violet

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective
رنگ بنفش

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- She wore a beautiful violet dress to the party.
- او یک پیراهن زیبای بنفش برای مهمانی پوشید.
- shades of violet and pink
- سایه‌های بنفش و صورتی
noun countable
گیاه‌شناسی بنفشه
- She picked a bouquet of violets from her garden.
- دسته‌ای بنفشه از باغچه‌اش چید.
- I love the sweet scent of violet.
- عطر شیرین بنفشه را دوست دارم.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد violet

  1. adjective Of a color intermediate between red and blue
    Synonyms: purple, purplish, lavender, mauve
  2. noun A variable color that lies beyond blue in the spectrum
    Synonyms: lavender, reddish blue, mauve, pansy, purple

ارجاع به لغت violet

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «violet» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/violet

لغات نزدیک violet

پیشنهاد بهبود معانی