امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Width

wɪdθ wɪdθ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    widths

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun B2
پهنا، عرض، پهنه، وسعت، چیز پهن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- the width of this rug
- پهنای این فرش
- wallpaper in several widths
- کاغذ دیواری به عرض‌های مختلف
- a road of this width
- جاده‌ای به این پهنی
- the width of his knowledge
- وسعت دانش او
- give width to a sleeve
- آستین را گشاد کردن
- a width of velvet
- یک قواره (پارچه‌ی) مخمل
- two widths of cloth
- دو قواره پارچه
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد width

  1. noun breadth, wideness of some amount
    Synonyms: amplitude, area, broadness, compass, cross measure, diameter, distance across, expanse, extent, girth, measure, range, reach, scope, span, squatness, stretch, thickness
    Antonyms: height, tallness

لغات هم‌خانواده width

ارجاع به لغت width

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «width» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/width

لغات نزدیک width

پیشنهاد بهبود معانی