امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Wrangle

    ˈræŋɡl ˈræŋɡl
    آخرین به‌روزرسانی:

    معنی و نمونه‌جمله

    noun verb - transitive verb - intransitive
    دادوبیداد کردن، مشاجره کردن، نزاع کردن، دادوبیداد، مشاجره، نزاع، گردآوری و راندن احشام

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    هوش مصنوعی فست دیکشنری
    - to wrangle over politics
    - بر سر سیاست مجادله کردن
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد wrangle

    1. noun fight, argument
      Synonyms:
      disagreement argument dispute quarrel altercation brawl clash tiff squabble row controversy fracas exchange falling-out hassle bickering blowup scene ruckus rumpus flap ruction brannigan blow-off set-to rumble brouhaha contest battle royal knock-down drag-out
      Antonyms:
      agreement peace
    1. verb fight, argue
      Synonyms:
      argue disagree quarrel dispute bicker squabble row contend scrap tiff spat hassle fall out have words take on bump heads put up a fight tangle lock horns pick a bone cross swords brawl altercate have at it
      Antonyms:
      agree give in

    ارجاع به لغت wrangle

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «wrangle» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/wrangle

    لغات نزدیک wrangle

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    دودگیر دور از جاده دور از مد نظر دور افتاده کردن دور زدن یک مانع دور سر گردانی دور لگام دوران انتقاد دوران زوال دوران کیهان دوران خدمت نظام دوربین فیلمبرداری ویدیو و تلویزیون دورفتاده دورنما مانند دوره فروشی کردن دورگه شدگی دورین دوزندگی کردن دوست خواهروار دوطرفگی