امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Young

jʌŋ jʌŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    younger
  • صفت عالی:

    youngest

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective A1
جوان، تازه، نوین، نوباوه، نورسته، برنا

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- Iraj is seven years younger than I (am).
- ایرج هفت سال از من جوان‌تر است.
- a young man
- یک مرد جوان
- young and old
- پیر و جوان
- ... knowledge makes old people's hearts young
- .... زدانش دل پیر برنا بود
- mothers with very young children
- مادران با کودکان بسیار خردسال
- young puppies
- توله سگ‌های نوزاد
- Ali and his younger brother
- علی و برادر کوچک‌ترش
- You are too young to vote.
- سن شما برای رأی دادن کم است.
- young corn
- ذرت نورس
- flies that attack young fruit in late spring
- مگس‌هایی که در اواخر بهار به میوه‌ی نارس حمله می‌کنند
- the young branches of the old tree
- شاخه‌های نورسته‌ی درخت کهن‌سال
- young cheese
- پنیر تازه
- young wine
- شراب تازه (جا نیفتاده)
- A young ship that goes much faster than submarines.
- کشتی نویی که از زیردریایی بسیار تندتر می‌رود.
- This part of the road is younger than the part further west.
- این بخش جاده از بخش غربی تازه سازتر است.
- The night was still young.
- هنوز پاسی از شب نگذشته بود (هنوز سرشب بود).
- a young boom town
- شهری نوپا و پررونق
- some younger universities
- برخی دانشگاه‌های نوبنیادتر
- that country's young oil industry
- صنعت نوپای نفت آن کشور
- That dress is too young for you.
- آن پیراهن برای تو خیلی جوان‌نما است (به سن تو نمی‌خورد).
- her soft young voice
- صدای لطیف و باطراوت او
- the young and racy style of her poetry
- سبک پرحرارت و شورانگیز اشعار او
- a young river
- رودخانه‌ی نوباوه
- a young mountain range
- رشته کوه فرسایش‌نیافته (نافرسوده)
نمونه‌جمله‌های بیشتر
noun plural
جوانان
- The young need better means of entertainment.
- جوانان نیاز به وسایل تفریح بهتری دارند.
noun plural
بچه، کودک، نوزاد
- They spend a lot of time caring for their young.
- آنان وقت زیادی را صرف نگهداری از بچه‌های خود می‌کنند.
- the young of the elephant
- بچه‌های فیل
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد young

  1. adjective immature
    Synonyms: adolescent, blooming, blossoming, boyish, boylike, budding, burgeoning, callow, childish, childlike, crude, developing, early, fledgling, fresh, girlish, girllike, green, growing, half-grown, ignorant, inexperienced, infant, inferior, junior, juvenile, little, modern, new, newborn, newish, not aged, pubescent, puerile, punk, raw, recent, tender, tenderfoot, undeveloped, undisciplined, unfinished, unfledged, unlearned, unpracticed, unripe, unseasoned, untried, unversed, vernal, youthful
    Antonyms: mature, old, older
  2. noun animate beings that are not mature
    Synonyms: babies, baby, brood, family, infants, issue, litter, little ones, offspring, progeny
    Antonyms: parent

Collocations

  • young and old

    پیر و جوان، با هر سن‌وسالی، از تمام سنین

Idioms

  • with young

    آبستن، حامله

  • young and old

    پیر و جوان، با هر سن‌وسالی، از تمام سنین

لغات هم‌خانواده young

ارجاع به لغت young

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «young» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/young

لغات نزدیک young

پیشنهاد بهبود معانی